مهد کودک
عزیزم روح و عمر مامان، روز یکشنبه 30 فروردین بردمت مهد کودک. مدتی بود که خودت میگفتی مامانی منو ببر مهد. قبل از عید چند جا رو با هم دیدیم و از بین اونها و با در نظر گرفتن همه فاکتورها من و البته خودت مهد آناناس رو انتخاب کردیم. هفته اول خیلی خوب استقبال کردی، طوری که روز اول بعد از یکی دو ساعت که تو مهد پیشت بودم والبته تو هم مرتب به مامان سر میزدی وقتی ازت پرسیدم که برم تو ماشین منتظرت بشم، گفتی برو. اولین بار بود که بدون اعضای خانواده جایی تنها میموندی ولی بر خلاف تصور من خیلی خوب باهاش کنار اومدی. ظهر هم که میومدم دنبالت دوست داشتی بیشتر بمونی و حتی اونجا ناهار بخوری. ولی از هفته دوم غرغرت شروع شد و صبحها برای رفتن به...
نویسنده :
مامان
13:45